1- زال به رستم (وصف افراسیاب):
بدو گفت زال اى پسر گوش دار ---- يك امروز با خويشتن هوش دار
كه آن تور در جنگ، نر اژدهاست ---- در آهنگ و در كينه، ابر بلاست
درفشش سياهست و خفتان سياه ---- ز آهنش ساعد ز آهن كلاه
همه روى آهن گرفته بزر ---- نشانى سيه بسته بر خود بر
ازو خويشتن را نگهدار سخت ---- كه مردى دليرست و پيروز بخت
****
بپيش سپاه آمد افراسياب ---- چو كشتى كه موجش برآرد ز آب
در این جا فردوسی افراسیاب دشمن بزرگ ایران را با بلندنظری توصیف می کند و والا بودن منش خود را نشان می دهد. یعنی بجای خارداشت او به توانایی های او اشاره می کند، این همه هنر را، این همه واژه آرایی را، این توصیف های بی نظیر را برای او به کار می برد.
2- در وصف برآمدن خورشید:
چو از کوه بفروخت گیتی فروز --- دو زلف شب تیره بگرفت روز
ازان چادر قیر بیرون کشید --- بدندان لب ماه در خون کشید
سخن در اوج آسمان است. روان آدم را به پرواز در می آورد.
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.