Wednesday 31 August 2011

دوبیت عرب سوسمارخور از شاهنامه نیست



به کوشش:

برگه فیسبوک سرای دانای توس




این دو بیت از شاهنامه نیست:

ز شیـر شتر خوردن و سوسـمار --- عـرب را به جایی رسیدست کار
که تـاج کیـانـی کـنـد آرزو --- تـفـو بـر تـو ای چــرخ گـردون تفو


این دو بیت در هیچ یک از شاهنامه های معتبر (جنیدی، مسکو، خالقی و ...) و هتی در بسیاری از نسخه های کم اعتبار هم نیست. از این روی نسبت دادن این بیت های ضعیف و کم مایه به فردوسی خردمند نارواست.

این هم که این بیت را آخوند ها از شاهنامه حذف کرده اند هم کژبرداشتی (برداشت اشتباه) دیگر است. شاهنامه پژوهی اکنون به دست بزرگترین شاهنامه شناسان تاریخ در هال انجام است و شوخی بردار هم نیست.

نخست آن که عرب زمان ساسانی به ما تازید و در آن زمان خبری از پادشاهی کیانی و تخت کیانی نبود که ارب آن را آرزو کند. دوم آن که ما در هیچ جای شاهنامه نمی بینیم که فردوسی از زبانی توهین آمیز و رکیک بهره بگیرد و این دو بیت بسیار رکیک است. سوم آن که ایرانیان از آغاز تاریخشان تا پایان دوره ساسانی (و هتی پس از آن تا تازش مغول البته نه به صورت همه گیر) همواره چرخ را ستایش می کردند که چرخ نماد رای (اراده) ایزدی است. شاهنامه که نشان گر اندیشه های باستانی ماست هرگز آیین بزرگداشت چرخ را زیر پا نگذاشته است. در هیچ جای دیگر شاهنامه از چرخ به بدی یاد نشده است و به وارونه چرخ همواره ستوده شده است. برآیند آن که این دو بیت در سده های پس از فردوسی به دست کاتبان شاهنامه به دسته ای از نسخه های شاهنامه برافزوده شده است.

زمان آن رسیده که دست از خوارداشت مردم دیگر برداریم و به رشد بیشتر خودمان بپردازیم یا حداقل ناسزاگویی خود را به بزرگمرد تاریخ ایران فردوسی نسبت ندهیم.

Tuesday 30 August 2011

توصیف شب


به کوشش:

برگه فیسبوک سرای دانای توس


امروز بیایید با دیدی نو چند بیت شاهنامه بخوانیم. من پیشنهاد می کنم پیش از خواندن بیت های زیر، یک برگه بردارید و به نثر یا به شعر تلاش کنید یک شب طولانی، سیاه و دلگیر رو به زبان خودتان توصیف کنید. تا می توانید از تشبیه ها و آرایه های ادبی بهره بگیرید و تمام خیال خود رابه کار گیرید تا خطی یا پاراگرافی هنری بیافرینید. سپس نوشته خود را با سروده فردوسی (ستیغ سخن، پیامبر توصیف پارسی) در باره یک چنین شبی  مقایسه کنید.








فردوسی چنین شبی را به تصویر می کشد:

قار= قیر
لاژورد = سنگی کبودرنگ
پاس = نگاهبانى
هرا = آواز مهيب مانند آواز وحوش
کجا = که

         شبى چون شبه روى شسته بقير --- نه بهرام پيدا نه كيوان نه تير
         سپاه شب تيره بر دشت و راغ --- يكى فرش، گسترده از پرّ زاغ
         چو پولاد زنگار خورده سپهر --- تو گفتى بقير اندر اندود چهر
         چنان گشت باغ و لب جويبار --- كجا موج خيزد ز درياى قار
         سپهر اندر آن چادر قيرگون --- تو گفتى شدستى بخواب اندرون
         جهان از دل خويشتن پر هراس --- جرس بر كشيده نگهبان پاس
         نه آواى مرغ و نه هرّاى دد --- زمانه زبان بسته از نيك و بد
         نبد هيچ پيدا نشيب از فراز --- دلم تنگ شد زان شب دير ياز

Sunday 28 August 2011

آگاهی یافتن فریدون از کشته شدن ایرج به دست سلم و تور



سیاوش پیشدادی




شاهنامه آیینه تمام نمای گذشته و فرهنگ ماست و همه شادی ها، اندوه ها، شکست ها، و پیروزی های نیاکان ما را می نمایاند. بخشی از شاهنامه که امروز برای شما می نویسم بسیار اندوهناک است.

چند واژه:
پذيره شدن = استقبال کردن
تبيره = طبل کوچک
هيون = اسب یا شتر
شوخ‏مرد = مرد بیباک
رامشگر = نوازنده



فریدون (پدر ایرج، سلم، و تور) چشم به راه ایرج است تا بیاید و بر تخت شاهی ایران زمین بنشیند و آگاهی ندارد که سلم و تور ایرج را کشته اند. داستان از زبان فردوسی:


         چو هنگام برگشتن شاه بود ---  پدر زان سخن خود كى آگاه بود
         همى شاه را تخت پيروزه ساخت --- همى تاج را گوهر اندر نشاخت‏
         پذيره شدن را بياراستند --- مى و رود و رامشگران خواستند
         تبيره ببردند و پيل از درش ---  ببستند آذين بِهَر كشورش‏
         بزين اندرون بود شاه و سپاه --- يكى گرد تيره بر آمد ز راه‏
         هيونى برون آمد از تيره گرد  ---نشسته برو سوگوارى بدرد
         خروشى بر آورد دل سوگوار ---يكى زرّ تابوتش اندر كنار
         بتابوتِ زر اندرون پرنيان --- نهاده سر ايرج اندر ميان‏
         ابا ناله و آه و با روى زرد --- بپيش فريدون شد آن شوخ‏مرد
         ز تابوت چون پرنيان بركشيد --- سر ايرج آمد بريده پديد

Saturday 27 August 2011

زن در شاهنامه







محمد علی‌ اسلامی ندوشن




فکر کنم بزرگترین سوء تفاهمی که در حق شاهنامه صورت گرفته، درباره زن است، و آن این است که انگاشته اند که شاهنامه یک «کتاب ضد زن» است و فردوسی هم میانه خوبی با زن نداشته، درحالی که سرتاسر شاهنامه درست عکس این را می نماید. این یک تلقی عوامانه است. به این علت م...ی گوییم عوامانه چون یک بیت مجعول را دلیل آن آورده اند که از فردوسی نیست و الحاقی است. می گوید:

زن و اژدها هردو در خاک به ----- جهان پاک از این هردو ناپاک به

این مربوط به داستان سودابه است، به علت خیانتی که این زن به سیاوش می کند. فردی که دل پری از زنش داشته، بنا به تفنن این را ساخته و به فردوسی نسبت داده است؛ درحالی که در شاهنامه های اصلی تر، اثری از آن دیده نمی شود. سه چهار بیت دیگر هم نظیر ان هست که باز یا جنبه های الحاقی دارند یا مناسبتی در پشت آن هاست. شما وقتی برای کسی داستان می گویید مناسبت هایش را از زبان قهرمان های داستان رعایت می کنید. در آن لحظه خاص اقتضا داشته که آن حرف از زبان آن قهرمان زده شود. قهرمان های شاهنامه کسانی هستند که قلیان احساسی دارند. همیشه با استدلال منطقی و حسابگرانه حرف نمی زنند. اما واقعیت آن است که زنان شاهنامه با شخصیت ترین و آراسته ترین زنان را در کل ادبیات فارسی تشکیل می دهند. شما کتاب دیگری را پیدا نمی کنید که این قدر از زنان برجسته از جهات مختلف، نظیر رودابه، سیندخت، تهمینه، فرنگیس و منیژه و دیگران نشان داشته باشد. با اوصافی که فردوسی از این زنان دارد، در هیچ کتابی اینقدر مقام زن بالا گرفته نشده و در هیچ کتابی زن اینقدر از جهات مختلف قابل احترام نیست.

آن چیزی که بعد‌ها به زن‌ها نسبت داده شده که گفته شد زن باید کنج آشپزخانه باشد، فرمانبردار باشد و بهترین تعریفش آن است که گفته اند «نشینند و زایند شیران نر» و یا آنکه حسنش آن است که از خود ابراز شخصیت نکند، یعنی چیز‌هایی‌ که ما در ادبیات فارسی خودمان نظیرش را زیاد پیدا می‌کنیم، و در ادبیات کشور‌های دیگر نیز، این صفت‌ها درست در شاهنامه عکس آن دیده میشود. واقعا این تهمتی است که به شاهنامه بسته شده. توصیفی که فردوسی در اول داستان بیژن و منیژه از همدم و همسر خود می‌کند یکی‌ از زیباترین تصویر‌هایی‌ است که از یک زندگی‌ خانوادگی بشود به دست داد. آن زن که به فردوسی توصیه می‌کند که داستان بیژن و منیژه را به شعر بکشد به احتمال زیاد، همسرش بوده. باید بار دیگر خواند و دید.

منبع: محمد علی‌ اسلامی ندوشن، چهار سخنگوی وجدان ایرانی‌، صفحهٔ ۲۳ و ۲۴


نوشتارهای مرتبط:

دیدگاه فردوسی و نیچه در باره زن و مرد از زبان خودشان


 جایگاه زن در ایران باستان و شاهنامه (سیاوش پیشدادی)



Friday 26 August 2011

دیدگاه فردوسی و نیچه در باره زن و مرد از زبان خودشان




نیچه:
مرد را برای جنگ باید پرورد و زن را برای دوباره نیرو گرفتن جنگ‌آوران. دیگر کارها ابلهی است.





فردوسی:

مرد:
1- نه مردى است خيره آشوفتن --- بزير اندر آورده را كوفتن‏

2- همان ننگ مردان که تندی کنند --- ابرتنگدستان بلندی کنند



زن:
1- اگر پارسا باشد و رای‌زن---یکی گنج باشد پُراکنده زن
بویژه که باشد به بالا، بلند---فروهشته تا پای مشکین کمند
خردمند و بادانش و ناز و شرم---سخن گفتن خوب و آوای نرم


نوشته سیاوش پیشدادی

Saturday 20 August 2011

احساس معنوی انوشیروان در هنگام دیدن زیبایی های آمل از زبان فردوسی




نوشته شده به قلم:
برگه فیسبوک سرای دانای توس


این خاک سپند (مقدس) است. هر جایش یادگار نیاکان خردمند ما است. ما ایران زمین را می پرستیم (پرستاری می کنیم) و تک تک شهر ها، دریاها، کوه ها، رودها و کویر هایش را بزرگ می داریم.

انو شیروان زمانی سفری می کند به آمل. شش هزار سال پیش در دوره فریدون، آمل پایتخت ایران زمین بوده است و انوشیروان این را می دانسته است (افسوس که ماها کمتر می دانیم). زمانی که پایش به آمل می رسد و آن همه زیبایی ها را می بیند این سخن ها را می گوید:


         ز گرگان بسارىّ و آمل شدند ---- بهنگام آواز بلبل شدند
         در و دشت يك سر همه بيشه بود ---- دل شاه ايران پر انديشه بود
         سر كوه و آن بيشه ها بنگريد ---- گل و سنبل و آب و نخچير ديد
         چنين گفت كاى روشنِ كردگار ---- جهاندار و پيروز پروردگار
         تويى آفريننده هور و ماه ---- گشاينده و هم نماينده راه
         جهان آفريدى بدين خرمى ---- كه از آسمان نيست پيدا زمى
         كسى كو جز از تو پرستد همى ---- روان را بدوزخ فرستد همى
         ازيرا فريدون يزدان پرست ---- بدين بيشه بر ساخت جاى نشست

زمی: کوتاه شده زمین

درود بر فردوسی که این بخش را تا اندازه ای زیبنده سروده که تو گویی روان آدمی را از زمان و مکان می گریزاند

Thursday 18 August 2011

شاهنامه بر شاهان بدکنش با گزنده‌ترین زبان‌ها میتازد

نوشته برگه فیسبوک دانای توس http://www.facebook.com/ferdowsi.toosi



گروهی "خامه به دستِ خام دست" که به هر ترتیب به دنبال خرده گیری از فرهنگ نیاکان ما هستن و هر چیزی را دستمایهٔ این غرض ورزی میکنند بانگ برداشته اند که شاهنامه کتاب شاه پرستی‌ است. تنها دست مایهٔ آنها نام شاهنامه است. اما باید دانست که نام شاهنامه پس از فردوسی به دست ایرانیان بر روی آن گذاشته شده است و فردوسی هیچ گاه این نام را به کار نبرده است. فردوسی از نام‌هایی‌ چون، نامه نامور، نامه باستان، نامه نامدار، نامهٔ خسروان برای نامیدن شاهنامه بهره برده است. این که این نام را ایرانیان بر روی شاهنامه نهاده اند از آن رو است که در آیین ایران باستان به کتاب تاریخ می گفته اند "خوتای نامک" که برگردان آن می شود شاهنامه. این یک آیین نام گذاری است نه فراتر و می دانیم که همه کتاب های تاریخ در دربارها نوشته می شده است و این مخصوص ایران باستان نبوده هتی امروزه هم تاریخ ها به دست کمپانی های سیاسی و دولت ها نوشته می شود.
در شاهنامه تند‌ترین و گزنده‌ترین زبان‌ها در برابر پادشاهان بد کنش به کار رفته است. در شاه نامه، شاهی و شاهپرستی ارزش نیست. شاه خوب بودن ارزش است. همانطور که پهلوان، پیشه ور، کشاورز، و موبد خوب بودن ارزش است. برای پوچاندن این غرض ورزی‌ها نمونه‌ای می‌آورم. میدانیم که کی‌ کاووس شاهنشاه زمان خود بود (شاه شاهان و بالاترین پایه در ایران). این شاه خود کامه و کم خرد بود.  ببینید پهلوانان ایران در موردش چه میگویند:

گودرز:
به نزدیک این شاه دیوانه رو --- وازین در سخن یاد کن نو به نو

کسی‌ را که جنگی چو رستم بود --- بیازارد او را، خرد کم بود

انجمن مهیستان (مجمع تصمیم گیری سران و پهلوانان که در ایران باستان از شاه مهم تر بوده است و در مورد های بسیاری برگزیدن شاه با این انجمن بوده است) در مورد کی‌ کاووس به رستم میگویند:

تو دانی که کاووس را مغز نیست --- به تیزی سخن گفتنش نغز نیست

از همه بالاتر جهان پهلوان، سوار جهان رستم که در باره این شاه خود کامه می‌گوید:

تهمتن چنین پاسخ آورد باز  ---  که هستم ز کاووس کی بی‌نیاز
مرا تخت زین باشد و تاج ترگ --- قبا جوشن و دل نهاده به مرگ
چرا دارم از خشم کاووس باک ---  چه کاووس پیشم چه یک مشت خاک

به گفته استاد کزازی (در ماز‌های راز)، پادشاهی همیشه در شاهنامه در برابر پهلوانی رنگ باخته است.

افزون بر این، در شاهنامه زیبا‌ترین پند‌ها به شاهان به کار رفته که چند نمونه در زیر میاید:

به دانش بود شهریار ارجمند --- نه از گنج و مردان و تخت بلند
***

 سرِ بختِ شه را بپیچد سه کار --- نخستین ز بیدادی شهریار
دگر آنکه بی مایه را برکشد  --- ز مرد هنرمند برتر کشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند  --- به دینار کوشد که بیشی کند
***

جهان را چو آباد داری به داد --- بود گنجت آباد و تخت تو شاد


شگفت آنکه این غرض ورزان شاعران درباری و مداحان (که شمارشان کم نیست) را گذاشته اند و در این میان بر شاهنامه می تازند. این شاعران که تمام دیوانشان مدح شاهان است مورد تازش غرض ورزان نیستند و فردوسی که حتی در یک بیت مدح شاهان نکرده متهم به شاه پرستی می شود. در نوشتار های پسین به شما نشان می دهم که بیت های مدح محمود چگونه وارد شاهنامه شده است.

Tuesday 16 August 2011

هفت وصف طلوع از فردوسی

نوشته برگه فیسبوک دانای توس http://www.facebook.com/ferdowsi.toosi



فردوسی بیش از 140 بار در جای جای شاهنامه طلوع خورشید را وصف کرده است. در زیر 7 نمونه می آید:


چو زد بر سر کوه بر، تیغ شید --- چو یاقوت شد روی گیتی سپید

چو خورشید تابان ز چرخ بلند --- همی خواست افکند رخشان کمند

چو خورشید تیغ از میان بر کشید --- شب تیره گشت از جهان ناپدید

پدید آمد آن خنجر تابناک --- به کردار یاقوت شد روی خاک

دگر روز چون آسمان گشت زرد --- برآهیخت خورشید تیغ نبرد

چو آن جامه سوده بفکند شب --- سپیده بخندید و بگشاد لب



و در نهایت به دید من زیبا ترین وصف خورشید از زبان فردوسی در دو بیت:

چو از کوه بفروخت گیتی فروز --- دو زلف شب تیره بگرفت روز

ازان چادر قیر بیرون کشید --- بدندان لب ماه در خون کشید

بیخود نیست ملک الشعرا بهار سروده:

در شعر سه تن پيمبرانند
هر چند كه لانبي بعدي
اوصاف و قصيده و غزل را
فردوسي و انوري و سعدي

Saturday 13 August 2011

پیام شاهنامه به تمام سردمداران جهان در 3 بیت:


سرِ بختِ شه را بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادی شهریار
دگر آنکه بی مایه را برکشد
ز مرد هنرمند برتر کشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند

Wednesday 3 August 2011

آیا هخامنشیان زرتشتی بودند؟



نوشته شده به قلم
:
برگه فیسبوک سرای دانای توس

زرتشت در شرق ایران ظهور کرد و در زمان هخامنشیان هنوز تعالیم او به پارس های هخامنشی نرسیده بود. این که پادشاهان هخامنشی می گویند اهورامزدا به این معنی نیست که زردشتی اند. در کتیبه های آنان آمده که اهورامزدا خدای بزرگ است نه خدای یگانه در کتیبه های دیگرشان نام خدایان دیگر چون مهر هم در کنار نام اهورا مزدا آمده. اهورا مزدا از هزاران سال پیش از هخامنشیان (یعنی از زمان ایران ویج) یکی از خدایان ایران بوده. در وندیداد که در برگیرنده دیرینه ترین بخش تاریخی ماست آمده که اهورا مزدا نحوه خانه سازی (ورسازی = دیوار سازی) را به ایرانیان در ایران ویج یاد داد.

استاد نفیسی در سرچشمه تصوف در ایران: "امروز برای ما روشن است که دین هخامنشیان با دین ساسانیان تفاوت بسیاری داشته است. دین هخامنشیان را باید به اصطلاح فنی polythesism or paganism یعنی اعتقاد به خدایان متعدد دانست" (برگ 29).

استاد زرین کوب در تاریخ مردم ایران پیش از اسلام: "هخامنشیان با تعالیم زردشت آشنایی نداشتند"
(برگ 23).