Wednesday 8 August 2012

ترکزبانان ایران و داستان پان ترکیسم



مدت چند سال است گاه گاه مدارک تاریخی را در مورد آذربایجان یا ترک زبان های ایران بررسی میکنم. نتایج بررسی های تاریخی در همه منابع به این سه نکته ختم می شود:

 که آذربایجان یکی از خالص ترین شهر های ایران است که در آن اختلاط نژادی کمتر اتفاق افتاده است چراکه نه مهاجمان یونانی به آن رسیدند، نه مهاجمان عرب و نه مهاجمان مغول. 

اینکه زبان ترکی از زمان صفویه به بعد بر آذربایجان تحمیل شد. 

 اینکه نژاد فارس (از هخامنشیان تا به حال) بدون هیچ تردیدی از آذر بایجان ریشه گرفته است. هخامنشیان مهاجرانی از آذربایجان بودند

منابع سخنانم (استاد جنیدی، شاهنامه، کسروی) در این دو نوشته هست:





اما من هنوز این رو نفهمیدم که چرا بعضی از ترکزبانان ایرانی می گویند که ایرانی نیستند و یا فرزندان چنگیز مغول هستند. به احتمال مشکلات خود را با رژیم ایران این گونه بیان می کنند وگرنه شواهد تاریخی در این راستا وجود ندارد. البته میل  خودشان است ولی خوشحال می شوم شواهد تاریخی در این راستا به من معرفی کنید.




Tuesday 24 July 2012

بدون شرح

دوستان ایرانی که بدون توجه به این که ما در ایران عرب داریم به عرب ها توهین می کنند با دیدن این عکس ها ممکن است کمی احساس شرمندگی کنند.

بدون شرح







Wednesday 18 July 2012

مرگ بر ...



 دوستان گرامی! در هر مقام و درجه و با هر بینش و دیدگاهی هستید خواهش می کنم تا آخر عمرتان از عبارت "مرگ بر ..." استفاده نکنید.  تاثیرات آخوند رو باید از زبان فارسی زدود. ممنون

Thursday 5 July 2012

شعری از فردوسی


در برابر بزرگی و خردمندی فردوسی سر فرود می آوریم



چو بستر ز خاكست و بالين ز خشت ---- درختى چرا بايد امروز كشت

كه هر چند، چرخ از برش بگذرد ---- تنش خون خورد، بار كين آورد 


Tuesday 12 June 2012

مدونا در پیشگاه مردم ایران



باز دوباره یکی تو دنیا بدون این که از مردم ایران اجازه بگیره بدنشو به دیگران نشان داد. خدا این دفعه رو هم به خیر کنه ....



:مرتبط

Sunday 27 May 2012

آسمان و زمین

شعری از فردوسی


كشيده همه تيغ و گرز و سنان --- همه جنگ را گرد كرده عنان

تو گفتى سپهر و زمان و زمين --- بپوشد همى چادَر آهنين

ز هرّاى اسپان و آواى كوس --- همى آسمان بر زمين داد بوس 

Sunday 20 May 2012

داستان مبارزه برای خلیج فارس


سیاوش پیشدادی


داستان مبارزه ما با عرب ها سر واژه خلیج فارس داستان جالبی است.  چندی پیش با تحلیل یک کاریکاتور ضدعرب این ایده را   مطرح کردم که  ما تا مغز استخوانمان عربی شده است و قضیه عمیق تر این حرفاست که نام خلیج فارس را حفظ کنیم. در پست دیگری گفتم که اکر فردوسی هم جای انجام کار فرهنگی می نشست و به عرب ها فحش ناموس می داد قضیه از این هم بدتر می شود و ما الان فحش ناموس عربی باید می دادیم نه فارسی چون زبان ما هم رفته بود. پست های من به اندازه کافی منفی گرفت از ایرانیان مبارز در راه وطن.

 امروز که فکر می کردم دیدم چیز های دمه دستی بیشتری هست که عمق فاجعه را نشان دهد. مثلا نام خلیج فارس: خلیج که عربی است و فارس هم عربی شده پارس است. حالا از این که 95 یا به قول مبارزان راه آزادی 90 درسد ایرانیان دین عربی دارند هم می گذریم. مخلص کلام این است که ما تا بیخ استخوان در ایدئولوژی عربی غرق شده ایم و تنها راه رهایی خودمان را در ناسزاگویی و نژادپرستی می بینیم. و به راحتی می توان شکست جنبش های ایرانی در طی این سالهارا با راه نادرست مبارزه توجیه کرد. مبارزه باید بر مبنای دانایی و فرهنگ گرایی باشد آنوقت حتی شکست هم پیروزی حساب می شود.

این مشکل یک مشکل سیاسی است که باید در سطح سردمداران یک کشور حل شود. و اصولا اینکه یک عده مردمی ادعا کنند دریایی نامش چیز دیگریست در حد تارهای صوتی آنها میماند و وجبی از خاک ایران جابجا نمی شود. کاری که از ما بر می آید به عنوان مردم یک کشور خیزش فرهنگی با مطالعه است. کدام آزادی تا بحال از  مسیر نژادپرستی و ناسزاگویی بدست آمده است؟ 

Friday 18 May 2012

نظریه ای پست مدرنیستی در مثنوی مولوی



سیاوش پیشدادی


در پاسخ به حکم مهدور الدمی شاهین



مولوی- مثنوی- دفتر چهارم:


پس بد مطلق نباشد در جهان --- بد به نسبت باشد این را هم بدان

زهر مار آن مار را باشد حیات --- نسبتش با آدمی باشد ممات

خلق آبی را بود دریا چو باغ --- خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ

زید اندر حق آن شیطان بود --- در حق شخصی دگر سلطان بود

آن بگوید زید صدیق سنیست --- وین بگوید زید گبر کشتنیست

گر تو خواهی کو ترا باشد شکر --- پس ورا از چشم عشاقش نگر


کی ما به جایی می رسیم که به سخن نیاکانمان باور پیدا کنیم. کی به جایی می رسیم که بدانیم اخلاق چیزی نسبی است.


پست مرتبط:

آزادی ادیان در دید ایرانیان: مثالی از شاهنامه



Friday 4 May 2012

بازی خلیج فارس



هدف ما از این بازی خلیج فارس و عربی چیست؟ ما ایرانی ها می گیم خلیج فارس و عرب ها هم بگن خلیج عربی، اسپانیایی ها هم اگر می خواهند بگن خلیج اسپانیایی. یعنی مشکل مهمتری وجود نداره ما وقتمون را روش بذاریم؟


اگر فردوسی هم توی اون سی سال می نشست به جای سرودن شاهنامه به عرب ها فحش ناموس می داد که شاهنامه و فرهنگ و زبان ایرانی نابود می شد. اما او روی فرهنگ کار کرد

 بهتر نیست همه این بحث مسخره رو ول کنیم بریم شاهنامه بخوانیم و تاریخ بخوانیم و فرهنگ سازی کنیم؟ بهتر نیست روی  حقوق اقوام و زنان و خشکاندن ریشه دروغ در جامعه کار کنیم؟ 


 جالب این جاس گروهی خیال می کنند با دعوای لفظی (یا همان فحش ناموس) با اعراب دارند کار مفیدی می کنند. نه دوستان اصلا کار مهمی نیست. هیچ نتیجه ای نداره. از بیرون که نگاه کنی انگار دوتا بچه دو ساله سر یک شکلات به جون هم افتاده اند. 



دوبیت عرب سوسمارخور از شاهنامه نیست





تحلیل یک کاریکاتور

تحلیل یک کاریکاتور


این کاریکاتور که امروزه در جامعه ایرانی همه جا پخش است و دل همه ایرانیان رو خنک می کند نکته جالبی در خود دارد.

از آنجایی که نمی خواهم بحث فلسفی شه و به درازا بکشه سریع می روم سر اصل مطلب.  سگ در ایران باستان موجودی بسیار مقدس بوده. در وندیداد آمده که دیه سگ و آدم در جاهایی حتی برابر است. سگ در بعضی مراسم مذهبی زرتشتی هم همکار موبد بوده است. حال چرا سگ در ایران شده است فحش و نجس و ...؟ تنها پاسخ این است که فرهنگ نجاست سگ فرهنگی عربی است  و با اسلام وارد ایران شده است. 

 دیدگاه ایران نسبت به آمریکا همیشه مثبت بوده است. متحد اصلی آمریکا در خاورمیانه ایران بوده. مردم ایران علاقه شدیدی به آمریکا دارند. همه دوست دارند به آمریکا فرار کنند ، یا ویزا بگیرند یا برای درس خواندن بروند یا غیره. پس نفرت از آمریکا در این عکس از کجا می آید. تنها پاسخ این است که این نفرت را انقلاب 57 وارد ایران کرد.

آیا خنده دار نیست که ایرانیان با ایدئولوژی عربی-انقلاب اسلامی خود در حال مبارزه با عرب و انقلاب اسلامی هستند؟ آیا نباید حال آدم از این همه  درهم ریختگی  ایدئولوژیکی به هم بخوره؟ از دید من همین کاریکاتور نشان می دهد ما به لحاظ فرهنگی از عرب ها و آخوند ها شکست خورده ایم. و بهتر است مدتی از دادن فحش ناموس به حکومت ایران و عرب ها دست ورداریم و ببینیم چکار داریم می کنیم.



Sunday 15 April 2012

دموکراسی را فعلا فراموش کنیم؟



آن چه در سیاست این کشور می گذرد چون خواب های آشفته بیماری اسهالی است که از درد دلپیچه به خود میپیچد.
 آیا می توان در این خواب ها حقیقتی جست؟ بازیگران اصلی عرصه سیاست ما عوام و افرادی خودی اند که مدتی در آغوش نظام آرام میگرند و یا گاهی از آغوش نظام می روند و زود بر می گردند و از این داستان ها. ما چرا باید بازیچه این داستان ها شویم؟


پیشنهاد من این است که از سیاست برگشته و به فرهنگ ایران بپردازیم. ما "دموکراسی" را از دولت می خواهیم، و برای رسیدن به آن سنگ واقعی و یا اینترنتی به احمدی نژاد می پرانیم، اما "برابری" که در دستان خودمان است را به زنان ایرانی نمی دهیم. احترام را از دولت می خواهیم ولی خودمان به اقوام دیگر با بهره گیری از سلاح همیشگی ایرانی یعنی فحش ناموس توهین می کنیم (و البته این منافاتی با کرواتی بودن ندارد). ایا ما ایرانی های بلدیم در صف واستیم و نوبت را رعایت کنیم؟ آیا بهتر نیست اول آنچه در دسترس خودمان است را انجام دهیم بعد به هدف نهایی که در حکومت است بپردازیم؟ آیا حکومت یک کشور به لحاظ فرهنگی متاثر از مردم آن کشور نیست. آیا حکومتیان ایران بخشی از مردم ایران نیستند؟


کدام پایه ای تر است؟ این که زنان ایرانی در خیابان و تاکسی امنیت داشته باشند و در خانه حقوقی برابر؟ یا اینکه ما به یک دموکراسی زودهنگامی که هنوز پایه های فرهنگی اش فراهم نشده برسیم و در آن شکست بخوریم و دکتاتوری دیگری سر برآورد؟ این فرهنگ برای رسیدن به دموکراسی کمی کار دارد که با نارنجک اینترنتی و فحش ناموس حل نمی شود. 


سخنی از فردوسی:


كه فرهنگ آرايش جان بود   




آیا دولت مارا مجبور می کند جوک قومیتی بگوییم؟ آیا دولت مارا مجبور می کند در صف وا نایستیم؟ آیا دولت به ما می گوید شیر را در باغ وحش آتش بزنیم؟ آیا دولت ما را مجبور می کند بر خواهر و همسر خود احساس مالکیت داشته باشیم؟ آیا دولت مارا مجبور میکند به دختر ها در خیابان متلک بگیم؟ آیا دولت مارا مجبور می کند به عرب ها فحش ناموس بدهیم؟ آیا دولت مارا مجبور می کند خیابان ها را آلوده کنیم؟ آیا دولت مارا مجبور می کند از کار فرار کنیم؟ ایا دولت مارا مجبور می کند قوانین رانندگی را رعایت نکنیم؟ آیا دولت مارا مجبور می کند در خیابان چاقو کشی کنیم و زورگیری کنیم؟ دموکراسی فرزند همه این اصلاحات است با هم است. پس باید به دنبال این ها باشیم. دولت چیزی نیست غیر از گروهی از ایرانیان. هموطن های ما هستند. من مطمئن ام افرادی از خانواده یا فامیل شما در نهادهای دولتی کار می کنند. دولتی جدای مردم وجود ندارد.
  
حتی با فرض محال اگر دولت این چیز ها را از ما می خواهد باید فرهنگ مردم به حدی برسد که نه بگویند و انجام ندهند. 

Monday 9 April 2012

داستان زادن زال- بخش پایانی– آوردن زال به خانه

سیاوش پیشدادی



پس از همگویی با موبدان و بخردان سام بر آن می شود تا به آشیان سیمرغ شده و زال را (که دیگر گُردی گردنفراز شده بود) به خانه بیاورد. سیمرغ به پیش زال می رود تا او را به نزد پدر بیاورد. از زبان "سخن سالار" فردوسی داستان را پی می گیریم:

پور سام = زال
كنام و نشيم = آشیانه
بالاى = اسب
گرد = گرد و خاک
تبيره = ابزاری برای نواختن موسیقی
ابا = با
ابا پهلوانى فزون آمدند= زال هم به پهلوانان شهر افزوده شد
پدرام = آرام، راحت

چنين گفت سيمرغ با پور سام --- كه اى ديده رنج نشيم و كنام
پدر سام يل، پهلوان جهان --- سر افرازتر كس ميان مهان
بدين كوه فرزند جوى آمدست --- ترا نزد او آب روى آمدست
روا باشد اكنون كه بردارمت --- بى آزار نزديك او آرمت
گرت هيچ سختى بروى آورند --- ور از نيك و بد گفت و گوى آورند
همان گه بيايم چو ابر سياه --- بى آزارت آرم بدين جايگاه
دلش كرد پدرام و بر داشتش --- گرازان بابر اندر افراشتش
دل سام شد چون بهشت برين --- بر آن پاك فرزند، كرد آفرين
فرود آمد از كوه و بالاى خواست --- همان جامۀ خسروآراى خواست
سپه يك سره پيش سام آمدند --- گشاده دل و شادكام آمدند
تبيره زنان پيش بردند پيل --- بر آمد يكى گَرد مانند نيل
سواران همه نعره بر داشتند --- بدان خرّمى راه بگذاشتند
بشادى بشهر اندرون آمدند --- ابا پهلوانى فزون آمدند






Wednesday 28 March 2012

پیام دوستی برای عرب ها


سیاوش پیشدادی


از همه ایرانیان کرواتی و روشنفکر که خویشکاری خود را در خوارداشت فرهنگ های دیگر می بینند درخواست دارم بجای نامیدن خود به نام "فرزند کورش"، بیایید چون کوروش زندگی کنیم. در تاریخ نشانی از خوارداشتن نژادهای دیگر به دست کورش در دست نیست. بزرگی کوروش از آزرمِ (احترام) او به نژادها و تبارهای پادشاهی اش ریشه می گیرد. باید به دنبال ایرانی بود که در آن آدمی (از هر نژادی) جایگاه والای خود را دارد. وگرنه ایرانی پر از "فرزندان کوروشِ نژادپرست و بددهان" ارزشی نخواهد داشت. 

برای مبارزه با نژادپرستی در ایران، و نشان دادن بیزاری ام از خوارداشت مردم فرهنگ های دیگر به دست گروهی از هم میهنانم، با بکار گیری گوگل ترنزلت، پیامی را برای عرب زبانان آماده کردم. امیدوارم اگر لغزشی در نوشتار من هست ببخشند. 




كل أصدقائي العرب، سنة جديدة سعيدة! نأمل لديك السنة الجديدةجيدة


Tuesday 20 March 2012

سال مبارزه با نژادپرستی در ایران?

پیشنهاد می کنم سال جدید را سال مبارزه با نژادپرستی در ایران نام گزاری کنیم.

از آنجایی که در کشور ایران توهین به نژادهای دیگر (مثل عرب و افغان) شغل شریفی حساب می شود و کار کرواتی هاست و نشان شعور و وطن پرستی، گاهی فکر می کنم بد نیست به واژه نامه مراجعه کنیم و ببینیم نکنه این کاری که ما می کنیم همان چیزی باشد که بهش می گن نژادپرستی.

جوک قومیتی و توهین به قومیت های دیگر هم در ایران کاری ساده است و هر ایرانی ای آن را انجام می دهد در هر جایی (در کافی شاپ، جشن تولد، زیر بارون، لب دریا، در مسجد، در می خانه و ...).

جامعه ما هم مانند جامعه های متمدن دیگر باید به سوی بین المللی شدن و چند فرهنگی شدن پیش برود. راه حل این قضیه فحش ناموس دادن به احمدی نژاد و "مبارزه مجازی" و سنگ اندازی اینترنتی نیست. راه حل خیلی ساده است. هرکدام از ما خودش را اصلاح کند. توهین به نژادها و قومیت های دیگر ممنوع.

اگر سالی یک تغییر فرهنگی در ایران ایجاد شود، بعد از چند سال می بینیم بدون پرتاب هیچ نارنجکی به دموکراسی رسیده ایم.


مرتبط:

آقای فرهادی در هنگام دریافت جایزه اش گفت

چرا ما ایرانی ها به عرب ها توهین می کنیم؟


Sunday 4 March 2012

سقوط انسانیت در ایران



سوختن شیر در باغ وحش مشهد








گاهی وقت ها یک حادثه آنقدر دردآوره که گوارشش برای سیستم روانی انسان تقریبا غیر ممکنه و این باعث می شود انسان دائما با خودش و دیگران در مورد آن صحبت کنهآقای فرهادی در هنگام دریافت جایزه اش گفت: "مردمی که مخالف خشونت هستند و با تمدن ها و فرهنگ های دیگر سر سازگاری دارند." من جز دروغ نام دیگری نمی توانم برای این سخن بگذارم. انسانیت در ایران مرده است. می توان سراغی از آن در افراد کمی گرفت ولی در جامعه مرده است.

من پرسشم این است کجای دنیا شیر را در باغ وحش برای تفریح با فندک آتش می زنند غیر از ایران و چند فرهنگ دیگر؟ کجای دنیا زنها هر بار که به هر دلیلی به خیابان می روند مورد سوء استفاده قرار می گیرند (کلامی، لمسی، ...) غیر از ایران و چند فرهنگ دیگر؟ در کجای دنیا سنگ زدن به گنجشک و گربه برای بچه ها تفریح است؟ کجای دنیا مردم صبح زود می روند اعدام تماشا کنند؟ کجای دنیا بی احترامی به هموطنان دیگر مانند ترک و رشتی و لر توسط همه و در همه جا و هر زمانی انجام می شود؟ کجای دنیا بی احترامی به نژادهای دیگر (عرب و افغان) نشانه با فرهنگی و وطن دوستی است؟ در کجای دنیا از انسانی که از ایرانی بودن و مسلمان بودن خسته شده و از ایران فرار کرده (گلشیفته) انتظار می رود تا ایرانی-اسلامی رفتار کند و با چه منطقی؟

من فقط یک مثال بزنم. در یک شهرآمریکا قرار بود درختی را برای اتوبان زدن ببرند. مردم آمدند دور آن دیوار انسانی ایجاد کردند تا این اتفاق نیفتد. با دیدن فیلم آتش زدن شیر آخرین امید من یکی که به باد رفت. حالا همه ما منتظر نشستیم آقای خاتمی برای رای دادنش توضیح بده. در واقع من فکر می کنم این جور کارهای بیهوده تنها کاری است که از ما بر می آید. پس بهتره بشینیم و منتظر باشیم. 


Saturday 3 March 2012

سرانجام برابر فارسی واژه عشق چیست؟


سیاوش پیشدادی
گروهی می گویند عشق واژه ای فارسی است. شاید هم باشد ولی ایرانیان باستان عشق را به کار نمی بردند. پس برابر پارسی عشق چیست؟ با ایده ای که از استاد جنیدی گرفتم پژوهشی انجام دادم. نخست باید کاربرد گسترده واژه آزمودن را در زبان شاهنامه گزارش کنم و سپس به برابر واژه عشق می پردازم.


آزمایش = تست. 
آزموده= با سختی از پس کاری بر آمده.

جهان آزموده
   جهان آزموده دلاور سران            گشادند يك يك بپاسخ زبان
فردوسی

گرم و سرد آزموده
    همى گفت كاوس خود كامه مرد            نه گرم آزموده ز گيتى نه سرد
فردوسی

کارآزموده
     بگويش كه پيوند ما در جهان            بجويند كار آزموده مهان
فردوسی

رنج آزموده= سختی کشیده
تو اى دخت رنج آزموده ز من            فدا كرده جان و دل و چيز و تن
فردوسی

رزم آزموده
      چنين مى همى خورد با بخردان            بزرگان و رزم آزموده ردان
فردوسی

در فارسی امروز: کارآموز، دانش آموز، زبان آموز، دانش آموخته، کارآموخته از همین ساختار به جا مانده.







عشق
در فارسی قدیم به عاشق می گفتند مهرآزما، مهرآزموده، مهرورز. دوتای اول تاکید بر سختی و درد و آزمایش گونگی عشق دارد.  


مــهــر آزمــای مــهــرهٔ بــازوش جــان و عـقـل          حـلـقـه بـه گـوش حـلـقهٔ گیسوش انس و جان

خاقانی

دلـــم ســـیـــر آمــد از مــهــر آزمــایــی          چــو مــی‌بــیــنــم کــه یــار بــی‌وفـایـی
اوحدی

مــهــر آزمــاســت زهــر وفــا مــحـتـشـم از آن          شــیــریــن لـبـان مـدام بـا حـبـاب مـی‌دهـنـد
محتشم

مــهــر ورزان راسـت وجـه آزمـون از روی زرد          نـقـد جـان در بـوتـه غـم بـردن و بـگـداختن
محتشم

بـا آن کـه بـه مـهـر آزمـونـم کردی          در بــارگــه وفــا ســتـونـم کـردی
با آن قدم دیر تحرک که مراست          از خـاطـر خـود زود برونم کردی
محتشم

کــه گــویــنــد آن ســخــن مــهــر آزمــایــان          هــــمــــانــــا دلــــبــــرا حــــالــــم نــــدانــــى
اسعد گرگانی

Sunday 26 February 2012

آقای فرهادی در هنگام دریافت جایزه اش گفت







ویدیوی سخنرانی فرهادی
آقای فرهادی در هنگام دریافت جایزه اش گفت: "مردمی که مخالف خشونت هستند و با تمدن ها و فرهنگ های دیگر سر سازگاری دارند."


ما چقدر مردم خوب و صلح طلبی هستیم. چقدر آروم و سازگاریم. این حرف قند تو دل خیلی از ما آب می کنه ولی به نظر این جوری نیست. حقیقت رو فراموش نکنیم. مردم ایران بخشی قابل توجه از روز خود را به تحقیر اقوام، زبان های ایرانی و مردم کشورهای دیگر (مثل افغان و عرب) می پردازند. هر روز در ایران صدای مرگ بر یه کسی یا یه جایی بلندِ (لابد اون هایی که مرگ بر ... می گن هر جمعه آدم نیستن و ایرانی نیستن؟ اوناهم ایرانی اند).


جوک های قومی بیشتر از هر کشوری در ایران هست. امنیت داخلی کشور در وضع بدی است (دزدی، زورگیری، ...). زن های امنیت ندارند برن سر کوچه پفک بخرن. ایران از عوامل قاچاق مخدر در دنیا است و هر روز یک ایرانی به جرم قاچاق در کشورهای دیگه دستگیر می شه. برای دیدن اعدام، صف های طولانی در سحرگاهان زمستانی برپاست.


آقای فرهادی دوست داره ایران این جوری باشه ولی نیست. امیدوارم یک روز این جوری بشیم.

Tuesday 17 January 2012

برای گلشیفته




چرا از یک غیر مسلمان انتظار داریم اسلامی رفتار کند؟ چرا از کسی که از ایران فرار کرده انتظار داریم ایرانی رفتار کند؟ چرا ما از هم می خواهیم که به یک مجموعه کد اخلاقی نامرئی ناکارآمد و ویرانگر که کشور را به این صورت انداخته پایبند باشیم؟ اگر یکی به کد اخلاقی جدیدی رسیده و قانون کشوری که در آن است به او اجازه می دهد آنگونه رفتار کند چرا باید به او توهین شود؟ چرا انتظار داریم از ما اجازه بگیرد؟ بر چه اساس گروهی به او بی احترامی می کنند؟  کی ما می خواهیم از زیر سلطه آ شیخ عباس قمی و ملا باقر مجلسی در آییم؟ 


من با پیام شاهین نجفی موافقم: http://www.facebook.com/shahinnajafi666?sk=wall



به گلی که شیفته کرد ما را...
تو نه دیگر آن دختر "میم مثل مادری" و نه زنی در "سنتوری".حالا حتی بازیگری جوان و مستعد و دلکنده از سینمای بیمار ایران و در سودای هالیوود هم نیستی .دیگر همه چیز تمام شد.دیگر مهم نیست که بگویند فقط برای حجاب و کار و پول و هرچه و چه و چه به بیرون زده باشی.از امروز تو یک خط شکنی.چه بخواهی چه نخواهی.نمی توانم فرض کنم که نادانسته سنگی را در آبی ها ی خالی و خیالی اذهان فسیلی انداخته باشی.یا شاید نمی دانستی و می دیدی و چه بهتر.دیگر هیچ چیز مهم نیست.تو بر روی "نباید "ها و"باید"هایی که قرن ها بر ما تحمیل شده است خط کشیدی. خوش آمدی قربانی.چرا شادی ام را پنهان کنم، وقتی روزهایی را می بینم که پرچم دار و خط شکن های سرزمین ام زنانی چون تواند ،که رگ های متورم غیرت و حجب و حیا و شرم را از درد و حسرت و ترس می ترکانند و با نگاهی کودکانه ،لخت ...برهنه در برابر چشمان از حدقه درآمده ی تاریخی کثیف می ایستند و نعره می شکند که هی ...های مرا ببین . من همانم که تو مرا به زنجیر کشیدی. در مقام خواهر و مادر و زن و با چماق عفت و عصمت و هر مفهوم بدبو و بدوی دیگر.من اینم . برهنه مرا ببین و در خلوت خویش به تدلیست ببغض، که در هزارتوی مفاهیمی فسیلی، به لجن کشیده شده ای و نمی دانی.آی خط شکن . من در برابرت سر تعظیم فرود می آورم و شرمنده ام و از هم اکنون ، تمام وجودم اشک و ترس است از دشنام هایی که نثارت می شود. آی دختر وحشی و معصوم-نگاهِ شرقیِ غمگین. تو را به برهنگی آسمانی ات سوگند که آنچه کردی ،کرد دیگرانی را که تو را محصور و مهجور می خواستند.
تنها بدان که تنها نیستی .
شاهین نجفی
18 ژانویه 2012


داستان زادن زال (بخش دوم)



سیاوش پیشدادی




زمانی پس از آن که سام، زال سپیدموی را در کوهستان گذاشت و سیمرغ نگهدار آن شد، فرزند را به خواب دید و با موبدان در مورد کار نادرست و خواب خود گفتگو کرد. پاسخ بخردان:

زبان برگشادند= با تندی سخن گفتند و سرزنش کردند.


چو بيدار شد موبدان را بخواند --- ازين در سخن چند گونه براند
چه گوييد گفت اندرين داستان؟ --- خردتان برين هست همداستان؟
هر آن كس كه بودند پير و جوان --- زبان برگشادند بر پهلوان
كه بر سنگ و بر خاك شير و پلنگ --- چه ماهى بدريا درون با نهنگ
همه بچه را پروراننده اند --- ستايش بيزدان رساننده اند
تو پيمان نيكى دهش بشكنى --- چنان بیگنه بچه را بفگنى
بيزدان كنون سوى پوزش گراى --- كه اويست بر نيكوئى رهنماى




Sunday 8 January 2012

ستایش فردوسی از حیوانات و خرده گرفتن از آدم ها که گاهی آز بر آنها چیره می شود

سیاوش پیشدادی



در جنگ رستم و سهراب، رخش اسبِ سهراب (که فرزندش بود) را باز می شناسند و دو اسب به آغوش هم می روند ولی رستم و سهراب تا پایان همدیگر را نمی شناسند. فردوسی با درد و غم از آن چه اتفاق افتاده، این بخش را در ستایش حیوانات می سراید:

جهانا شگفتي زكردار تست --- هم از تو شكسته هم از تو درست
از اين دو يكي را نجنبيد مهر --- خرد دور بد، مهر ننمود چهر
همي بچه را باز داند ستور --- چه ماهي به دريا، چه در دشت، گور
نداند همي مردم از رنج و آز --- يكي دشمني را ز فرزند، باز

گور= گور خر
ستور = اسب

Saturday 7 January 2012

آرزویی برای دوستان (بیتی از شاهنامه)





زمانی که می خواهیم برای دوستمان پیامی بنویسیم و آرزوی خوبی برای او بکنیم می توانیم از این بیت خداوندگار سخن (فردوسی) بهره بگیریم:

همه ساله بخت تو پیروز باد --- شبان سیه بر تو چون روز باد

Tuesday 3 January 2012

ریشه واژه های دانا در پارسی و عاقل در عربی


نوشته: سیاوش پیشدادی


                                    


واژه عاقل در عربی از "عقال" می آید یعنی چیزی که با آن پای شتر را می بندند. واژه حکیم هم از حکم کردن می آید و بیشتر با حکومت کردن سازگار است تا دانایی. من پیشنهاد می کنم به جای این دو واژه از واژه خردمند و دانا بهره بگیریم. دانا از ریشه "دا یا دی" می آید که هم به معنی دیدن و روشنایی است و به هم گونه استعاری وجدان. واژه دین پارسی هم از این ریشه می آید. واژه دین از پارسی به عربی رفته و اکنون عرب ها معنای آن را نمی دانند. اما آن را با شریعت یکی می گیرند یا می گویند هم ریشه دِین (غرض) است. "دا" در واژه اهورامزدا (خداوند جان و خرد) هم به کار رفته است . یکی از پرمایه ترین و زیبا ترین واژه های پارسی دانا و دانایی است. به جا است که فردوسی را با برنامِ (لغب) دانا یا خردمند بخوانیم.