Saturday 20 August 2011

احساس معنوی انوشیروان در هنگام دیدن زیبایی های آمل از زبان فردوسی




نوشته شده به قلم:
برگه فیسبوک سرای دانای توس


این خاک سپند (مقدس) است. هر جایش یادگار نیاکان خردمند ما است. ما ایران زمین را می پرستیم (پرستاری می کنیم) و تک تک شهر ها، دریاها، کوه ها، رودها و کویر هایش را بزرگ می داریم.

انو شیروان زمانی سفری می کند به آمل. شش هزار سال پیش در دوره فریدون، آمل پایتخت ایران زمین بوده است و انوشیروان این را می دانسته است (افسوس که ماها کمتر می دانیم). زمانی که پایش به آمل می رسد و آن همه زیبایی ها را می بیند این سخن ها را می گوید:


         ز گرگان بسارىّ و آمل شدند ---- بهنگام آواز بلبل شدند
         در و دشت يك سر همه بيشه بود ---- دل شاه ايران پر انديشه بود
         سر كوه و آن بيشه ها بنگريد ---- گل و سنبل و آب و نخچير ديد
         چنين گفت كاى روشنِ كردگار ---- جهاندار و پيروز پروردگار
         تويى آفريننده هور و ماه ---- گشاينده و هم نماينده راه
         جهان آفريدى بدين خرمى ---- كه از آسمان نيست پيدا زمى
         كسى كو جز از تو پرستد همى ---- روان را بدوزخ فرستد همى
         ازيرا فريدون يزدان پرست ---- بدين بيشه بر ساخت جاى نشست

زمی: کوتاه شده زمین

درود بر فردوسی که این بخش را تا اندازه ای زیبنده سروده که تو گویی روان آدمی را از زمان و مکان می گریزاند

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.