سیاوش پیشدادی
شاهنامه آیینه تمام نمای گذشته و فرهنگ ماست و همه شادی ها، اندوه ها، شکست ها، و پیروزی های نیاکان ما را می نمایاند. بخشی از شاهنامه که امروز برای شما می نویسم بسیار اندوهناک است.
چند واژه:
پذيره شدن = استقبال کردن
تبيره = طبل کوچک
هيون = اسب یا شتر
شوخمرد = مرد بیباک
رامشگر = نوازنده
فریدون (پدر ایرج، سلم، و تور) چشم به راه ایرج است تا بیاید و بر تخت شاهی ایران زمین بنشیند و آگاهی ندارد که سلم و تور ایرج را کشته اند. داستان از زبان فردوسی:
چو هنگام برگشتن شاه بود --- پدر زان سخن خود كى آگاه بود
همى شاه را تخت پيروزه ساخت --- همى تاج را گوهر اندر نشاخت
پذيره شدن را بياراستند --- مى و رود و رامشگران خواستند
تبيره ببردند و پيل از درش --- ببستند آذين بِهَر كشورش
بزين اندرون بود شاه و سپاه --- يكى گرد تيره بر آمد ز راه
هيونى برون آمد از تيره گرد ---نشسته برو سوگوارى بدرد
خروشى بر آورد دل سوگوار ---يكى زرّ تابوتش اندر كنار
بتابوتِ زر اندرون پرنيان --- نهاده سر ايرج اندر ميان
ابا ناله و آه و با روى زرد --- بپيش فريدون شد آن شوخمرد
ز تابوت چون پرنيان بركشيد --- سر ايرج آمد بريده پديد
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.