Tuesday 17 January 2012

برای گلشیفته




چرا از یک غیر مسلمان انتظار داریم اسلامی رفتار کند؟ چرا از کسی که از ایران فرار کرده انتظار داریم ایرانی رفتار کند؟ چرا ما از هم می خواهیم که به یک مجموعه کد اخلاقی نامرئی ناکارآمد و ویرانگر که کشور را به این صورت انداخته پایبند باشیم؟ اگر یکی به کد اخلاقی جدیدی رسیده و قانون کشوری که در آن است به او اجازه می دهد آنگونه رفتار کند چرا باید به او توهین شود؟ چرا انتظار داریم از ما اجازه بگیرد؟ بر چه اساس گروهی به او بی احترامی می کنند؟  کی ما می خواهیم از زیر سلطه آ شیخ عباس قمی و ملا باقر مجلسی در آییم؟ 


من با پیام شاهین نجفی موافقم: http://www.facebook.com/shahinnajafi666?sk=wall



به گلی که شیفته کرد ما را...
تو نه دیگر آن دختر "میم مثل مادری" و نه زنی در "سنتوری".حالا حتی بازیگری جوان و مستعد و دلکنده از سینمای بیمار ایران و در سودای هالیوود هم نیستی .دیگر همه چیز تمام شد.دیگر مهم نیست که بگویند فقط برای حجاب و کار و پول و هرچه و چه و چه به بیرون زده باشی.از امروز تو یک خط شکنی.چه بخواهی چه نخواهی.نمی توانم فرض کنم که نادانسته سنگی را در آبی ها ی خالی و خیالی اذهان فسیلی انداخته باشی.یا شاید نمی دانستی و می دیدی و چه بهتر.دیگر هیچ چیز مهم نیست.تو بر روی "نباید "ها و"باید"هایی که قرن ها بر ما تحمیل شده است خط کشیدی. خوش آمدی قربانی.چرا شادی ام را پنهان کنم، وقتی روزهایی را می بینم که پرچم دار و خط شکن های سرزمین ام زنانی چون تواند ،که رگ های متورم غیرت و حجب و حیا و شرم را از درد و حسرت و ترس می ترکانند و با نگاهی کودکانه ،لخت ...برهنه در برابر چشمان از حدقه درآمده ی تاریخی کثیف می ایستند و نعره می شکند که هی ...های مرا ببین . من همانم که تو مرا به زنجیر کشیدی. در مقام خواهر و مادر و زن و با چماق عفت و عصمت و هر مفهوم بدبو و بدوی دیگر.من اینم . برهنه مرا ببین و در خلوت خویش به تدلیست ببغض، که در هزارتوی مفاهیمی فسیلی، به لجن کشیده شده ای و نمی دانی.آی خط شکن . من در برابرت سر تعظیم فرود می آورم و شرمنده ام و از هم اکنون ، تمام وجودم اشک و ترس است از دشنام هایی که نثارت می شود. آی دختر وحشی و معصوم-نگاهِ شرقیِ غمگین. تو را به برهنگی آسمانی ات سوگند که آنچه کردی ،کرد دیگرانی را که تو را محصور و مهجور می خواستند.
تنها بدان که تنها نیستی .
شاهین نجفی
18 ژانویه 2012


داستان زادن زال (بخش دوم)



سیاوش پیشدادی




زمانی پس از آن که سام، زال سپیدموی را در کوهستان گذاشت و سیمرغ نگهدار آن شد، فرزند را به خواب دید و با موبدان در مورد کار نادرست و خواب خود گفتگو کرد. پاسخ بخردان:

زبان برگشادند= با تندی سخن گفتند و سرزنش کردند.


چو بيدار شد موبدان را بخواند --- ازين در سخن چند گونه براند
چه گوييد گفت اندرين داستان؟ --- خردتان برين هست همداستان؟
هر آن كس كه بودند پير و جوان --- زبان برگشادند بر پهلوان
كه بر سنگ و بر خاك شير و پلنگ --- چه ماهى بدريا درون با نهنگ
همه بچه را پروراننده اند --- ستايش بيزدان رساننده اند
تو پيمان نيكى دهش بشكنى --- چنان بیگنه بچه را بفگنى
بيزدان كنون سوى پوزش گراى --- كه اويست بر نيكوئى رهنماى




Sunday 8 January 2012

ستایش فردوسی از حیوانات و خرده گرفتن از آدم ها که گاهی آز بر آنها چیره می شود

سیاوش پیشدادی



در جنگ رستم و سهراب، رخش اسبِ سهراب (که فرزندش بود) را باز می شناسند و دو اسب به آغوش هم می روند ولی رستم و سهراب تا پایان همدیگر را نمی شناسند. فردوسی با درد و غم از آن چه اتفاق افتاده، این بخش را در ستایش حیوانات می سراید:

جهانا شگفتي زكردار تست --- هم از تو شكسته هم از تو درست
از اين دو يكي را نجنبيد مهر --- خرد دور بد، مهر ننمود چهر
همي بچه را باز داند ستور --- چه ماهي به دريا، چه در دشت، گور
نداند همي مردم از رنج و آز --- يكي دشمني را ز فرزند، باز

گور= گور خر
ستور = اسب

Saturday 7 January 2012

آرزویی برای دوستان (بیتی از شاهنامه)





زمانی که می خواهیم برای دوستمان پیامی بنویسیم و آرزوی خوبی برای او بکنیم می توانیم از این بیت خداوندگار سخن (فردوسی) بهره بگیریم:

همه ساله بخت تو پیروز باد --- شبان سیه بر تو چون روز باد

Tuesday 3 January 2012

ریشه واژه های دانا در پارسی و عاقل در عربی


نوشته: سیاوش پیشدادی


                                    


واژه عاقل در عربی از "عقال" می آید یعنی چیزی که با آن پای شتر را می بندند. واژه حکیم هم از حکم کردن می آید و بیشتر با حکومت کردن سازگار است تا دانایی. من پیشنهاد می کنم به جای این دو واژه از واژه خردمند و دانا بهره بگیریم. دانا از ریشه "دا یا دی" می آید که هم به معنی دیدن و روشنایی است و به هم گونه استعاری وجدان. واژه دین پارسی هم از این ریشه می آید. واژه دین از پارسی به عربی رفته و اکنون عرب ها معنای آن را نمی دانند. اما آن را با شریعت یکی می گیرند یا می گویند هم ریشه دِین (غرض) است. "دا" در واژه اهورامزدا (خداوند جان و خرد) هم به کار رفته است . یکی از پرمایه ترین و زیبا ترین واژه های پارسی دانا و دانایی است. به جا است که فردوسی را با برنامِ (لغب) دانا یا خردمند بخوانیم.