سیاوش پیشدادی
گروهی می گویند عشق واژه ای فارسی است. شاید هم باشد ولی ایرانیان باستان عشق را به کار نمی بردند. پس برابر پارسی عشق چیست؟ با ایده ای که از استاد جنیدی گرفتم پژوهشی انجام دادم. نخست باید کاربرد گسترده واژه آزمودن را در زبان شاهنامه گزارش کنم و سپس به برابر واژه عشق می پردازم.
آزمایش = تست.
آزموده= با سختی
از پس کاری بر آمده.
جهان آزموده
جهان آزموده دلاور سران گشادند يك يك بپاسخ زبان
فردوسی
گرم و سرد آزموده
همى گفت كاوس خود كامه مرد نه گرم آزموده ز گيتى نه سرد
فردوسی
کارآزموده
بگويش كه پيوند ما در جهان بجويند كار آزموده مهان
فردوسی
رنج آزموده= سختی کشیده
تو اى دخت رنج آزموده ز
من فدا كرده جان و دل و چيز و تن
فردوسی
رزم آزموده
چنين مى همى خورد با بخردان بزرگان و رزم آزموده ردان
فردوسی
در فارسی امروز: کارآموز، دانش
آموز، زبان آموز، دانش آموخته، کارآموخته از همین ساختار به جا مانده.
عشق
در فارسی قدیم به عاشق می
گفتند مهرآزما، مهرآزموده، مهرورز. دوتای اول تاکید بر سختی و درد و آزمایش گونگی عشق
دارد.
مــهــر آزمــای مــهــرهٔ
بــازوش جــان و عـقـل حـلـقـه
بـه گـوش حـلـقهٔ گیسوش انس و جان
خاقانی
دلـــم ســـیـــر آمــد از
مــهــر آزمــایــی چــو مــیبــیــنــم
کــه یــار بــیوفـایـی
اوحدی
مــهــر آزمــاســت زهــر
وفــا مــحـتـشـم از آن شــیــریــن
لـبـان مـدام بـا حـبـاب مـیدهـنـد
محتشم
مــهــر ورزان راسـت وجـه
آزمـون از روی زرد نـقـد جـان در
بـوتـه غـم بـردن و بـگـداختن
محتشم
بـا آن کـه بـه مـهـر آزمـونـم
کردی در بــارگــه وفــا
ســتـونـم کـردی
با آن قدم دیر تحرک که
مراست از خـاطـر خـود زود برونم
کردی
محتشم
کــه گــویــنــد آن ســخــن
مــهــر آزمــایــان
هــــمــــانــــا دلــــبــــرا حــــالــــم نــــدانــــى
اسعد گرگانی